دست نوشته های یک برنامه نویس پیر



روز اول مدرسه رفتنم رو یادم نمی آد اما اولین واکسنی که تو مدرسه بهم زدن رو خیلی خوب یادم میاد.

خیلی ترسیده بودم. بچه ها یکی یکی می رفتن یعنی برده می شدن دفتر و واکسن زده می شدن. تا اینکه نوبت من شد اما نرفتم معلم و ناظم اصرار می کردن اما نمی رفتم خلاصه همه بچه ها رفتن و من فقط مونده بودم که واکسن نزده بودم. گریه می کردم واقعا ترسیده بودم. یادم میاد بالاخره راضی شدم که برم. تو دفتر رو صندلی که نشستم یک نفر بود که داشت واکسن رو آماده می کرد آستینمو بالا زدم یه نفر دیگه که فکر کنم مدیر بود گفت اگه گوشاتو بگیری اصلا درد و حس نمی کنی. بعد همه تائید کردن.

منم باورم شد که تاثیر داره و کف دو تا دستمو محکم به گوشام فشار دادم دیگه تقریبا چیزی نمی شنیدم می دیدم که آمپول تو بازوم داره خالی میشه درد خیلی کمی حس کردم شاید هم چون فکر می کردم گرفتن گوش تاثیر داره اون درد برام خیلی کم و قابل تحمل به نظر رسید. خلاصه با این ترفند منم واکسن زدم.

البته بعد این همه سال واقعا نمی دونم که گرفتن گوش تاثیر داشت یا نه .  خخخ.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رمان | sahafile.ir بهترین مزه ها kahrobarangie شب گور در خیال frektalsaba موزیک وبلاگ وادی علم حوزه علمیه جاجرم raziejazayeri164 هشتمین ستاره